تقسيم كار
تقسيم كار
مترجم: دكتر محمّدعلي همايون كاتوزيان
چنين به نظر مي آيد كه بزرگترين پيشرفت در بهره وري نيروي كار و بخش اعظم مهارت، قابليت و دقتي كه اين نيرو در كارهاي توليدي گوناگون به كار مي برد حاصل از تقسيم كار بوده است. بررسي شيوه تقسيم كار و نتايج آن در برخي از صنايع درك تأثير آن را در عموم فعاليتهاي اجتماعي آسانتر مي سازد .... (ص 7)
براي مثال صنعت كم اهميت سنجاق سازي را در نظر بگيريم - صنعتي كم اهميت كه با اين وصف ميزان تقسيم كار در آن توجه ناظران را بخود جلب كرده است. كارگري كه در شيوه هاي اين صنعت (كه بر اثر تقسيم كار، خود صنعتي جداگانه در شمار مي آيد) آموخته نباشد و با وسايلي كه در آن بكار برده مي شود (وسايلي كه همان تقسيم كار سبب پديد آمدن آن شده است) آشنايي نداشته باشد، بعيد است كه با حداكثر كوشش بتواند روزانه بيش از يك سنجاق بسازد، و محققاًساختن بيست سنجاق در روز از عهده خارج خواهد بود. ليكن با شيوه اي كه امروزه اين صنعت اداره مي شود، نه تنها فعاليت مزبور، صنعتي جداگانه محسوب مي شود، بلكه خود آن به چند شعبه تقسيم شده است كه بيشتر آنان نيز فعاليتي ويژه در شمار مي آيند. يك نفر سيم را بيرون مي كشد، ديگري آن را صاف مي كند، سومي آن را مي برد، چهارمي آن را تيز مي كند، پنجمي آن را براي كارگذاشتن ته سنجاق آماده مي كند. ساختن ته سنجاق خود متضمن دو يا سه فعاليت مشخص است؛ كارگذاشتن آن نيز كاري جداگانه مي باشد و پرداخت سنجاق كاري ديگر. حتي فرو كردن سنجاقها در كاغذ نيز كاري جداگانه است، و به اين ترتيب كار مشكل سنجاق سازي به هجده فعاليت گوناگون تقسيم شده است كه در بعضي كارخانه ها هر يك برعهده كارگر مستقلي است، گرچه در برخي موارد گاهي يك كارگر به تنهايي مسئول انجام دو سه فعاليت مختلف مي باشد.
من خود از چنين كارخانه كوچكي بازديد كرده ام كه در آن فقط ده تن كارگر اشتغال داشتند، و در نتيجه بعضي از آنان دو يا سه فعاليت متفاوت را انجام مي دادند. ليكن با آنكه آنان بسيار تنگدست بودند، و در نتيجه از وسايل كار به اندازه كافي برخورداري نداشتند، با اين وصف مي توانستند روازنه حداكثر دوازده پاوند (1) سنجاق بسازند. در هر پاوند بيش از چهار هزار سنجاق متوسط است. بنابراين آن ده تن به كمك يكديگر روزانه چهل و هشت هزار سنجاق مي ساختند و با اين حساب كه هر يك از آنان [بطور متوسط] سازنده يك دهم آن چهارهزار و هشتصد سنجاق بودند، مي توان گفت که هر يک روزانه چهارهزار و هشتصد سنجاق توليد مي كردند. در حالي كه اگر هريك از آنان جداگانه، و بدون آموزش در اين فن بخصوص، دست بكار مي شدند قطعاً مي توانستند نفري بيست سنجاق، و شايد حتي يك سنجاق در روز بسازند ... (ص 9-8)
در صنايع و فنون ديگر نيز تاثير تقسيم كار، مشابه اثر آن در اين صنعت كم اهيمت است، گو اينكه در بسياري از صنايع و فنون نمي توان نيروي كار را تا بدين پايه تقسيم كرد، يا آن را به چنين فعاليتهايي بسيار سهل و ساده اي كاهش داد. ليكن تقسيم كار تا آنجا كه ممكن و عملي باشد، در هر رشته اي سبب افزايش نسبي بهره وري نيروي كار مي گردد. جدا شدن فعاليتها و مشاغل گوناگون [در طي زمان] نيز ظاهراً ناشي از همين مزيت بوده است. اين جدايي مشاغل نيز معمولاً در كشورهايي كه از سطح بالايي از صنعت و پيشرفت اقتصادي برخوردارند بيشتر به وقوع مي پيوندد: كارهايي كه در يك جامعه بدوي برعهده يك تن قرار دارد در كشورهاي پيشرفته معمولاً توسط چند تن انجام مي گيرد.
در يك كشور پيشرفته معمولاً كار زارع جز زراعت و كار صنعتگر جز صناعت نيست. همچنين نيروي كاري كه براي توليد كالاي نهايي صنعتي لازم است تقريباً در همه موارد بين چندين نوع كارگر مختلف تقسيم مي شود ... در واقع ماهيت كشاورزي اجازه نمي دهد كه در آن نيروي كار به اندازه صنايع تقسيم شود، يا فعاليتهاي گوناگون آن تا بدان پايه از يكديگر جدايي حاصل كنند ... اين عدم امكان جدايي شعب گوناگون نيروي كار كشاورزي شايد خود دليل اين واقعيت باشد كه افزايش بهره وري نيروي كار در اين رشته معمولاً از افزايش آن در صنايع آهسته تر است. بي ترديد ثروتمندترين ملتها هم در كشاورزي و هم در صنايع بر همسايگان خود برتري بسيار دارند، اما عموماً اين برتري در پيشرفت صنايع آنان بيشتر به چشم مي خورد (2) ... (ص 10-9)
اين افزايش قابل ملاحظه در ميزان توليد كه - بدون افزودن بر تعداد كارگران - بر اثر تقسيم كار پديد مي آيد داراي سه علت متفاوت است: نخست افزايش مهارت و قابليت هر يك از كارگران؛ صرفه جويي در مدت زماني كه معمولاً بر اثر پرداختن از يك جنبه توليد به جنبه ديگر آن تلف مي شود؛ و بالاخره، اختراع تعداد زيادي ماشين كه سبب تسهيل و سادگي كار مي شود و انجام كار چندين كارگر را به وسيله يك تن ممكن مي سازد (3) ... (ص 11)
تفاوت استعدادهاي طبيعي افراد، در حقيقت به مراتب كمتر از آن است كه گمان مي رود، و استعدادهاي بسيار متفاوتي كه ظاهراً متخصصان رشته هاي گوناگون را از يكديگر متمايز مي سازد، در اغلب موارد نه همان علت، بلكه معلول تقسيم كار مي باشد. تفاوتهاي موجود بين شخصيتهاي كاملاً غيرمشابه، مثلاً تفاوت بين يك فيلسوف و يك كارگر معمولي، ظاهراً نه چندان ناشي از طبيعت، كه نتيجه عرف، عادت و تربيت است. هنگامي كه [اين دو تن] به جهان چشم مي گشايند - و همچنين در شش سال، يا هشت سال اول حياتشان - احتمالاً بسيار به يكديگر شباهت دارند، و نه اولياء و نه همبازيهايشان تفاوت چنداني بين آنان مشاهده نمي كنند. ليكن از اين سن و سال يا اندكي پس از آن، آن دو به كارهاي كاملاً متفاوتي اشتغال مي يابند. از اين تاريخ تفاوت استعدادها جلب توجه مي كند، و بر درجات آن افزوده مي گردد، تا سرانجام خودخواهي آنكه فيلسوف است، سبب انكار هرگونه وجه تشابهي [با باربر] مي شود (7)... (ص 20-19)
همان طور كه تقسيم كار نتيجه قدرت مبادله باشد، به همان قياس ميزان تقسيم كار نيز الزاماً به ميزان قدرت مبادله، يا به كلام ديگر، به وسعت بازار [يعني ميزان تقاضا] مربوط مي شود. (8) هنگامي كه بازار بسيار محدود باشد انگيزه لازم براي آنكه كسي هم خود را به يك شغل ويژه موقوف سازد وجود ندارد، زيرا قدرت تبديل بازمانده توليد يك كالاي ويژه - كه هر فرد علاوه بر مصرف شخصي خويش توليد مي كند - در مقابل بازمانده كالاهايي كه نيروي افراد ديگر توليد مي سازد، موجود نيست. بعضي از فعاليتهاي اقتصادي، حتي برخي از كارهاي كم اهميت، جز در شهرهاي بزرگ ممكن نيست. مثلاً باربران نمي توانند در هيچ جاي ديگري از اشتغال و ارتزاق برخوردار گردند... در خانه هاي دور افتاده و مزارع بسيار كوچكي كه در نواحي باير و كوهستاني اسكاتلند پراكنده اند، هر كشاورزي ناگزير قصاب، نانوا، و آبجوساز خانواده خويش است. از آنجا كه راههاي آبي بازارهاي وسيعتري را از آنچه به وسيله راههاي زميني ممكن است به روي هرگونه صنعتي مي گشايند، اغلب صنايع طبيعتاً در سواحل دريا و اكناف رودخانه هاي قابل كشتيراني از تقسيم كار و گشايش بهره مند مي گردند، و معمولاً مدت درازي به طول مي انجامد تا آن پيشرفتها به نواحي داخلي كشور نيز راه يابند (9) ... (ص 22-21) ملتهايي كه مطابق معتبرترين اسناد تاريخي بيش از ديگران به تمدن رسيدند، مللي بودند كه در سواحل درياي مغرب [مديترانه] بسر مي بردند... در جرگه كشورهاي ساحلي درياي مغرب، مصر نخستين كشوري بوده است كه در آن، چه كشاورزي و چه صنعت تا اندازه اي پي ريزي شده و پيشرفت كرده است. مصر عليا در هيچ نقطه اي بيش از چند ميل از رود نيل فاصله ندارد، و در مصر سفلي اين رود عظيم به شعبه هاي گوناگوني بخش مي شود كه ظاهراً با اندك مهارت فني، نه تنها برقراري ارتباط بين شهرهاي بزرگ، بلكه بين قصبات و حتي بسياري از مزارع كشور را ممكن ساخته است ... همچنين بنظر مي رسد كه پيشرفت كشاورزي و صنعت در سرزمين بنگاله در هندوستان و در برخي از سرزمينهاي ساحلي چين قدمتي ديرين دارد (10).
پينوشتها:
1. تقريباً برابر با پنج و نيم كيلوگرم.-م.
2. اساس "قانون مزيت نسبي" ريكاردو در اين جمله نهفته است.-م.
3. از كتاب اول، فصل يكم.
4. پيداست كه اين ادعا كاملاً صحيح است زيرا تقسيم كار بدون امكان تبديل، هم در تئوري و هم در عمل، امكان پذير است، گو اينكه وجود بازار و گسترش آن تقسيم كار را شايد تا بينهايت ممكن مي سازد.م-.
5. تاثير نظريه "قرارداد اجتماعي" را در اين جمله مي توان يافت، گرچه لازم نيست اين تأثير مستقيم روسو باشد.-م.
6. اين تأكيد بر اهميت همكاري و تعاون - علاوه بر نقش منافع شخصي كه خواهيم ديد - به عنوان اساس تقسيم كار، قابل توجه است، بويژه آن كه، مانند برخي ديگر از عقايد اسميت، مورد توجه اقتصاددانان سرمايه داري قرار نگرفته است.-م.
7. از كتاب اول، فصل دوم.
8. اين مشاهده كه ميزان تقسيم كار به وسعت بازار بستگي دارد، مشاهده بسيار عميقي است و در نظريه رشد و توسعه اقتصادي در دنياي معاصر نقشي اساسي دارد، زيرا از آن چنين مستفاد مي شود كه، به كلام امروزي، توابع هزينه (و سود) در صنايع گوناگون به يكديگر وابسته اند و در شرايط رشد و توسعه گسترش هر صنعتي سبب گسترش بازار بر صنايع ديگري مي شود و اين خود سبب افزايش مقياس توليد در صنايع ديگر مي گردد، و همينطور.-م.
9. اين اشاره بخصوص با توجه به شرايط جغرافيايي و محيطي بريتانيا در قرن هيجدهم قابل فهم است. مسئله مهم و عمومي تر اين است كه اشاره مزبور اهميت وسايل حمل و نقل را براي توسعه بخشيدن به بازار (و در نتيجه تقسيم كار) تأكيد مي كند.-م.
10. از كتاب اول، فصل سوم.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}